نداشتن برنامه و استراتژی برای زندگی، آدم را به زمین گرم مینشاند. انگار چشم شما را بسته باشند و بگویند در یک سالن تاریک چیزی را پیدا کن یا راه برو. من بهعنوان فعال حوزه محتوا، چه در زندگی کاری و چه در زندگی شخصی، بسیار با این معظل دست و پنجه نرم کردهام. قصد دارم تا تجربیاتم در خصوص چرایی داشتن استراتژی را با شما درمیان بگذارم. با من همراه شوید.
قبل از پاسخ به این سوال، باید مشخص کنیم که اصلا استراتژی چیست؟ معنای مختلفی برای این واژه وجود دارد.
استراتژی ابزاری است که افراد یا سازمانها، را به اهدافشان میرساند. بسته به اینکه کجا و چرا استفاده میشود.
بگذارید داستان خودم را بگویم. سعی میکنم جدیدترین داستان از نداشتن برنامه و استراتژی را برایتان بگویم.
این روزها دغدغههای کاری و شخصی زیادی دارم. از فعالیت در رسانههای شخصی گرفته تا رشد فردی، یادگیری و حتی کارهای خانه و اثاثکشی منزل. صبح که از خواب بیدار میشوم با کوهی از وظایف و افکار مواجه میشوم.
من آدم بدون نظم و برنامهای نیستم، اما بخاطر شرایط جدیدی که پیش آمده کمی به بینظمی کشیده شدهام. گناه را گردن دیگران نمیگذارم، مشکل از خودم است.
۵ماه دنبال خونه گشتن و اثاث کشی، آدم را کلافه میکند. خلاصه بگذریم. صبحها اکثراً با کلافگی بیدار میشوم. میدانم کلی کار دارم، اهدافم مرا با جیغ و داد صدا میزنند، اما مشکل آنجاست که اولویتهای خودم را فراموش کردهام. دوست دارم همه کارها را به یک باره انجام دهم. نمیشود که نمیشود. پس روزها یکی پس از دیگری میگذرند و من همچنان سردرگم و درحال درجا زدن هستم.
یا رسانه شخصی خودتان را در نظر بگیرید. اگر برنامه نداشته باشید، چه پیش میآید؟ نمیدانید چه محتوایی را کجا و کی منتشر کنید. امروز از خواب بیدار میشوید، با شوق و ذوق محتوا تولید میکنید. فردا حال ندارید و نمیدانید چه کنید، پس بیخیال انتشار محتوا میشوید. پس از گذشت مدتی، حتی موضوعی هم برای تولید محتوا پیدا نمیکنید.
کسبوکارها هم به همین روال است. نداشتن استراتژی، کسبوکار را با مشکلات زیادی مواجه میکند.
وقتی سردرگم هستم، به نوشتن پناه میبرم. یک روز کامل نشستم و نوشتم. سوال پرسیدم و چرایی و ریشه مشکلات را یافتم. آری من این روزها استراتژی و پلن خاصی ندارم. فقط میخواهم پیش بروم و هرچه پیش آید خوش آید.
در آخر
میتوان گفت:
استراتژی
- به افراد و کسبوکار، تمرکز و جهت میدهد.
- باعث انگیزه و اشتیاق میشود.
- کمک میکند بفهمید کجای کار قرار دارید.
- با کمک آن میتوانید بفهمید قرار است به کجا بروید(کاملا منطقی)
- با فرصتهای جدیدی مواجه میشوید.
- به تفکر درباره شرایط میپردازید.
- مسیر را شفاف میکند.
- اهداف قابل دسترستر میشوند.
- نتایج بهتری بدست میآید.
طی پستهای آتی میخواهم بیشتر از استراتژی بگویم، حتما پستها را دنبال کنید.
رابطه شما با استراتژی چگونه است؟ منتظر کامنتهای درخشان شما هستم.
زهرا جان خیلی خوبه که با همه ی خستگی ها و سردرگمی هات میتونی بنویسی و به برای رسیدن به هدفت تلاش کنی، متاسفانه نداشتن برنامه و استراتژی از اصلی ترین موانع برای رسیدن به هدفه.
درسته سمیه جان موافقم. تلاش برای داشتن استراتژی، خودش گام بزرگی هستش. امیدوارم تو هم با این پستها پیش بیای تا باهم استراتژی خوبی برای خودمون بچیینیم.
سلام بر شما بانوی فرهیخته
موضوع نوشته شما استراتژی است
چیزی که سالها استراتژی افکار و ذهن منه و منو رو گوشه رینگ زندگی زمین گیر کرده چیزی است به نام ترس و استرس
همین مسائل من رو از خیلی چیزها عقب انداخته
ترس از دیده شدن
ترس از مورد قضاوت قرار گرفتن
ترس از نفهمیدن سوالی که پرسیده شود
و ترس از هزاران چیز دیگر
اما با توجه به خواندن مطالب شما و دوستان و کتاب ها به تازگی فهمیده ام که ۹۹درصد از ترس ها و استرس ها بی مورد هستند و اتفاق نمی افتند یا اصلا مهم نیستند. ولی نمیدونم چطوری از این چاله پر چالش بیام بیرون
ممنون از شما بابت مطالب زیبا و ارزشمند و کاربردی
سلام جناب شهریاری
ممنونم که شما مهمان مطالب من هستید و پیگیری میکنید.
اینکه پذیرفتید و قبول دارید باید با ترسهاتون روبرو شدید. گام بعد اینه که تلاش کنید برنامه درستی بچینید.
به زودی از استراتژی حرفهای بیشتری میزنم. خوشحال میشم بازهم سر بزنید
ممنون از توجه شما
مطالب شما مفیده و ارزش وقت گذاشتن دارند من همیشه مطالب شما رو میخونم اما گاهی حرفی برای گفتن یا نوشتن ندارم که کامنت کنم .
ارزش سایت شما یک دانشگاهه
درود بر شما زهرا عزیز
استراتژی واقعا موضوع مهمی هست. و مطمئنم همه از این موضوع ضربه خوردیم.
نوشته خوبی بود ممنون از شما
سلام
ممنونم از حضور شما مسعود جان🌹🙏🏻
بله داشتن استراتژی خیلی از سردرگمیها رو کمترش میکنه
من هم در حال تغییر این استراتژی هستم و دارم بیشترین عذاب رو متحمل میشم. تغییر مسیر یا جهتدهی، سختترین کار دنیاست. اما میدونم که بالاخره یه روز شکل درستش رو میگیره. حال و هوات رو درک میکنم و کاملاً متوجهش میشم.
سلام
زهرا جان به نظر تو آیا ما باید استراتژی خودمون رو با دیگران و یا با افراد همحوزهی خودمون مقایسه کنیم؟ در واقع میخوام بدونم که این مقایسه، آنالیز رقبا محسوب میشه یا قضیهاش فرق داره؟